روایت تاریخ از زندگی اجتماعی بشر، حاکی از آن است که در همۀ اجتماعات انسانی، گروهی به سبب توانمندیهای اقتصادی، مذهبی و یا سیاسی، نخبه تلقی شده و رهبری دیگران را به دست گرفتهاند که در این میان، نقش عالمان و اندیشمندان مذهبی در جهتگیری دینی عوام حائز اهمیت و بیبدیل است. قرآن کریم نیز با پذیرش این واقعیت خارجی، با ذکر نمونههای متعدد، آن را آسیبشناسی کرده و با دعوتهای مکرر به خردورزی، سعی در کاهش فاصلۀ فکری طبقات اجتماعی داشته است. از منظر قرآن، پیروی از نخبگان دینی در پیشگاه الهی رفع تکلیف نکرده و همۀ افراد در قبال مواضع دینی که اتخاذ میکنند، مسئول هستند. از این رو، همگان مکرراً به تعقل و تدبر در نصوص وحیانی دعوت شدهاند تا افزون بر آگاهی همگانی از مفاهیم دینی، کتاب آسمانی معیاری برای تشخیص سره از ناسره در دعاوی نخبگان قرارگیرد. بنابراین در منطق قرآن، وابستگی فکری عوام جامعه به نخبگان، امری مذموم است و همگان موظفاند با افزایش آگاهی و تعقل در براهین دینیِ ارائهشده از سوی رهبران اجتماع، مسیر حق را پیدا نموده و با دیدهای باز از نخبگان صالح پیروی نمایند تا به سعادت ابدی دست یابند.